سحر بلبل حکایت با صبا کرد | که عشق روی گل با ما چه?ها کرد | |
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد | و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد | |
غلام همت آن نازنینم | که کار خیر بی روی و ریا کرد | |
من از بیگانگان دیگر ننالم | که با من هر چه کرد آن آشنا کرد | |
گر از سلطان طمع کردم خطا بود | ور از دلبر وفا جستم جفا کرد | |
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی | که درد شب نشینان را دوا کرد | |
نقاب گل کشید و زلف سنبل | گره بند قبای غنچه وا کرد | |
به هر سو بلبل عاشق در افغان | تنعم از میان باد صبا کرد | |
بشارت بر به کوی می فروشان | که حافظ توبه از زهد ریا کرد | |
وفا از خواجگان شهر با من | کمال دولت و دین بوالوفا کرد |
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
پیغمبران و دین آسمانی[3] . تجمل گرایی و آفات آن . دکتر علی شریعتی . سقوط تنهایی . علمی (مهندسی حرارت و سیالات)
سیاسی
اجتماعی
فرهنگی
ورزشی
تار . لحظاتی با اندیشمندان . مکانیک جامدات .
نوشته های پیشین
آبان 89
مهر 89 اسفند 89 بهار 90 راز الهی صدوبیست ساله شی اخراجی ها و جدایی نادر از سیمین جون کتک شوهر اعتیاد به اینترنت فرق ایران با..... داستان خواندنی بهار 91 بهار 92 لوگوی دوستان
لینک دوستان
صفحات اختصاصی
آمار وبلاگ
بازدید امروز :0
بازدید دیروز :4 مجموع بازدیدها : 81145 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
جستجو در وبلاگ
|